عاشق

عاشق محمد

عاشق

عاشق محمد

عاشق

من فقط یه عاشقم.
عاشق محمدم.

تو زیبا ترین رویای زندگیم بودی

سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۱:۵۴ ب.ظ

چطور دلت اومد کاخ رویاهایی که تو قلب و رو و سم و جانم ساختی آوار کنی رو سرم؟

 

با همه ارات بازم نمی دونم چرا از قلبم نمی ری بیرونخسته شدم از بس نگرانت بودمممم.

خسته از بس همش چ ردم ببینم زنده ای حالت خوبه یا نفس می کشی؟

خسته شدممم از خودممممم.خسته شدم از دوست داشتن یه نامرد بی معرفتتتتتتتتت.

 

  • ستاره ستاره

نظرات  (۶)

  • به ستاره ستاره
  • سلام خواهرجونی

    اکیدا توصیه میکنم دوره سوگ عاطفی بگذرونی.

    برو تو کانال اقای محمدی توی ایتا تا ببینی چقدرا عاشق بودن و الان در کمال ناباوری اروم شدن و فارغ...برو و دوره سوگ عاطفی رو بگذرون نهایتش سه تا شش ماه هست ولی بعدش ان شاء الله میتونی بری و با ادم خودت ازدواج کنی و اون حجم از عشق دیگه دوی قلبت سنگینی نکنه

    اگه خواستی تو گوگل سرچ کن سوگ زده های ازدواج آقای محمدی

    اینم کانال اصلیشونه https://eitaa.com/mohammadi2i

    پاسخ:
    سلاممم بزرگواااار.من دوره سوگی که خودش برام فرستاده بود به اسم آرامیا گذروندم روانشناس و روانپزشک زیادی هم رفتمممم.
    اما متاسفانه عشقش از قلبم خارج نشده .با نبودش کنار اومم فقط همین .
    اما ممنونم از لطف و توجهتون اینم میرم نگاه می کنممم.
    اوایل که تا مرز خودکشی می رفتم امااااا بعد کم کم این فکر رو از سرم بیرون کردمممم به گفته یه روانشناس به جای فکربه خودکشی تلاش می کردممم تصورکنمممم دور از جونش زبونم لال به دنیای یگررفته .
    ولی متاسفانه این موضوع هم حالمو بدتر کرد .و تاثیری نداشت.
    الان با نبودش تنها کنار اومدم اما با رفتنش از قلبم بیرون نمی تونممم.دیگه حتی فکر ازدواجو نمی تونم  کنم و منی که رویای لباس عروس پوشیدنو کنارش می دیدم و آرزوی لباس عروس رو داشتمممممم.دیگه حتی اینم نمی خوام و نمی تونم تصور کنم.
    حس یه زن بیوه رو دارم که دیگه همه چی براش از دست رفته .ازدواج نکرده این حس رو دارم.تمومه همه ی براممم فقط زندگی می کم و نفس می کشم. 
  • به ستاره ستاره
  • عزیزمم میفهمم...چون منم شکست عشقی سنگینی داشتم ولی از خدا کمک بگیر و با رعایت اصول و قواعد درست این دوره رو برای همیشه پشت سر بذار

    سعی کم در کنارش تقویت ایمان و معنویتتو هم داشته باشی مثلا سخنرانی های استاد شجاعی یا استاد امینی خواهو اون موضوعاتی که برات جذابه رو گوش بدی و در مجموع احوالات وعوالم و عالمت رو عوض کنی و کم کم از این فضای عشق و شکست عشقی دور بشی

    در کمارش کارهایی بکن که به خودت عشق بدی مثلا برای خودت وقت بذار ورزش کن معنویتت رو بالا ببر کلاسای مختلف معرفتی و توسعه فردی برو و عرت نفستو افزایش بده. مثلا برو یه هنر یا علم جدید یاد بگیر یا ادامه تحصیل حتی. یه پیشنهاد جدی هم اینکه اگه تونستی حتمااااا حتمااا حتماااا یه قم جمکران برو و از تهههه دل با حضرت معصومه و امام زمان درد و دل کن و پیششون سفره ی دلتو باز کن و اشک بریز و باهاشون مطرح کن...

    برات دعا میکنم ملتمس دعای خیرتم هستم ستاره ی من

    پاسخ:
    سلام دوست عزیز سپاس از این که برای حال دلم برام پیام گذاشتین.
    مرسی که حال دلمو می فهمین.
    قسمتم نمیشه اصلاااا امااااا هر کی رفته نامه دادم برام بندازه تو حرم بی بی .
    انقدر سر خودمو شلوغ کردم که حتی وقت نفس کشیدن ندارم .امااا تنها کاری که تونستم بکنم اینه که دست به دامن خدااا بشم چون واقعاا هیچ راهی برام نمونده.
    چند وقت از روی این شکستتون می گذره؟
    تونستین کنار بیاین با این موضوع؟
    چجوری؟

  • به ستاره ستاره
  • سلام خواهر جان برات یه نظر خصوصی گذاشتم

    پاسخ:
    سلام عزیزم.
    چشم می خونم .
    ممنونم ازت .خیلی حالم بهتره .واقعا قم جمکران جوابه .قسمت شد و پنجشنبه گذشته رفتم .به جای چاه امام زمان قبر شهید گذاشتن .
    یه دفعه یه نور عجیبی اومد تو قلبم که نی دونم چی بود انگار یهو پرید روم ولییی باورت نمیشه جوری حالم از هفته پیش متحول شده که فکرشم نمی کردم.
    ممنونم عزیز دلم چشم میام تو آیدیت خوشگلم.
    بازم ممنونتم.

  • به ستاره ستاره
  • ستاره ی عزیزم

    وااای خدای من واقعا خیلی خیلی خیلیییی خوشحال شدم که گفتی رفتی قم جمکران و حالت بهتر شد...

    دقیقا همینه

    اگه جز این بود تعجب داشت...

    جدی جدی امام زمان رو دریاب

    پاسخ:
    حالم بهتر شد اون لحظه اما خوب نشدم امروز واقعا بی قرار بودم خیلی گریه کردمم.
    با خودم امتحان کردم بگم دوستش ندارم امااااا با این که امتحان کردم می دونم دروغه و واقعا دوستش دارم.

    ولی اقا امام زمان مهربون ترینه .خدا خیلی دوستم داره.
  • به ستاره ستاره
  • عزیزدلم........از ته دل آرزو میکنم که ان شاء الله به زودی بهم بگی که فراموشش کردی و دیگه هیچ اهمیتی برات نداره و با شخص مناسبت ازدواج کردی..

    پاسخ:
    سلام بانو جانم.
    این همه مدته برا ارامش دلم پیام می ذاری یه بار اسم قشنگتو نپرسیدم.
    میشه بدونم؟
    ای جانم .
    ممنونتم مهربان بانو.
    ان شالله .
    خودمم همین ارزو رو دارم .فراموشیش و حال خوب.
    جوری که حتی دلمم براش نسوزه و به حدی از بی اهمیتی برسم که ککمم نگزه چه اتفاقی براش افتاده یا قراره بیوفته .این مرحله ارزومه.
  • به ستاره ستاره
  • عزیزدلم

    فاطمه هستم

    شما ستاره جانم هستی؟

    الهی که به زودی به این آرزوهای آرامش بخش برسی

    ولی جدی خواهرانه پیشنهاد میکنم پیگیر این باش که ببینی دلیل اینکه نمیتونی از این فضا خارج شی چیه؟ شاید سوگ عاطفیِ حل نشده؟ یا شاید حتی وسواس که تو رو توی یه لوپ میندازه؟ همون کانال اقای محمدی که معرفی کردمو بررسی کن و حتی اگه لازم بود با ایشون مشاوره بگیر

    شاید کارایی که فکر میکنی هیچ آسیبی نداره رو داری انجام میدی و اونا مانع از رهایی تو از این عشق میشه

    شاید کاسه تو برعکس گرفتی و پر نمیشه؟ ممکنه اینطور باشه عزیزدل خواهر؟

    به امید روزی که بیای و خبرای خوب بدی

    پاسخ:
    سلام فاطمه خانم.
    چه اسم زیبایی داری شما.
    خوبی؟

    اینجا ستاره هستم .
    الهی .
    ننمی دونم پیش روانشناسا و روانپزشکای مختلفی چه حضوری چه مجازی رفتم که بتونم بکنم ازش این دل صاحب مرده رو امااا خیلی اذیتم .
    نشده .یادمه حتی یه روز یه روانپزشک انقدر که گریه کرده بودم بنده خدااا دلش بدجور برام می سوخت .ببین باورت نمیشه گریه می کردممم میکردم به یه حدی می رسیدم دیگه نفس نداشتم و به حالت بی حسی و بی رمقی می رسیدم و چشامو می بستم و دیگه قدرت تحرک نداشتم و حتی توان حرف زدن نداشتم دیگه هیچی .هیچیه هیچی هااا.
    بعد گاها خودم دلم به حالم می سوخت .
    می گفتم واقعا اون چجوری دلش اومد با منی که عاشقش بودم این کارو بکنه .بعد انقدر عصبی می شدم میومد فریاد می زدم می گفتمم شماااها نذاشتین ولی واقعیت اینه اون نخواست چون می تونست کمی بیشتر بمونه مطمئنم اوکی می شد . 
    خلاصه یه روز روانپزشکه دوربین مداربسته مطبشو که فیلم بی حال شدنمو گرفته بود و از حال رفتنم موقع بی قراری کردن و رفت و تو یکی از جلسات مشاوره بهم گفت بیا قبل از این که مشاوره رو شروع کنیم یه چیزی نشونت بدم .اوکی؟
    گفتم باشه .
    گفتم حتما می خواد یه کلیپ فلسفی یه چیز انگیزشی یا یه مطلب اموزنده حال خوب کن نشونم بده امااا نه این نبود.
    تلویزیونو که روشن کرد و فیلمو که گذاشت پخش بشه دیدم خودمم.
    گفتم دختر جان اینو برای بار اوله دارم انجام می دم .بیا با هم به عنوان یه شخص ثالث تماشاش کنیم .

    گفتم باشه .دیدم من فقط تو صحبتام گفتممم محمد و محمد و محمد و گریه می کنم از اون و دوست داشتنش می گفتم و از این که چقدر عاشقشم .
    بعد همچنان گریه می کردم و هر چقدر که می رفت جلوتر بی تاب تر می شدم و بیشتر اشک می ریختم و صدای هق هق کردنامو می شنیدم و حتی باورت نمیشه صدای ضربان قلب بالامو می شنیدم و حتی گریه هام اوج که گرفته بود یهو سرمو و تکیه دادم به مبل و از حال رفتم .بنده خدا روانپزشکه دویده بود منشیشو صدا زده بود اب آورده بودن ریخته بودن رو سر و صورتم که به حالت عادی برگشتممممم.
    اونجااا همراه فیلمم گریه می کردم خودم .خیلییی اونجااا دلم برا اون ادم سوخت .وقتی تموم شد بهم گفت می بینی ؟
    به چه روزی افتادی؟
    تا به حال از بیرون به خودت نگاه نکرده بودی نه؟
    که چقدر ترحم برانگیزی .چقدر ....
    حالم بد بود میگفتم چرااا نگاه کردم .
    گفتمم خیلی دلم می خواد تموم شه .دوره های سوگمو بااون شروع کردم تموم که شد گفت حالا چی؟
    باز هم همون ادم بودم .
    یهووو دیدم پا شده رفته شهرشون و زنگ زده که اینجام شماره تماس و ادرسشو بدم برم دم در خونشون دو کلام مرد و مردونه باهاش حرف بزنم .
    گفتم چی؟
    گفت می خوام در حقت برادری کنم .
    گفتم نیاز نیست مگه از من پرسیدین رفتین؟
    با بیچاره یه جوری برخورد کردم که خجالت کشیدم.
    بنده خدااا گفت چرااا ؟
    بزار باهاش حرف بزنم.
    گفتم اون اگه قرار بود برگرده با التماسای خودم بر می گشت .
    رفتن شما دم در خونشون فقط وجهه اونو پیش خانواده اش خراب می کنه و اون ادمو ناراحت .زنگ زدن شما به اون رو نمی خواام.
    من چرا دارم می سوزم ؟
    به خاطر خواسته اون .
    خلاصه با بنده خدا جوری برخورد کرده بودم خجالت می کشیدم برم بازم مطبش .
    خلاصه بیچاره برگشته بود می گفت دختر تو جوری حالت بده که واقعا دلم کباب شد و گفتم برا خدا یه سر برم و شاید خیر باشه.


    اوووووف.
    چی بگم عزیزم.
    واقعا وحشتناک بود .
    روزهای بدی رو پشت سر گذاشتم حالا نه این که گریه نکنم چرا انگار تو قلبم یهتیکه بزرگ نیست کنده شده بدجورم درد می کنه .
    ولی مجبورم تحمل کنم .
    مجبورممممم.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی