پاسخ:
سلام فاطمه خانم.
چه اسم زیبایی داری شما.
خوبی؟
اینجا ستاره هستم .
الهی .
ننمی دونم پیش روانشناسا و روانپزشکای مختلفی چه حضوری چه مجازی رفتم که بتونم بکنم ازش این دل صاحب مرده رو امااا خیلی اذیتم .
نشده .یادمه حتی یه روز یه روانپزشک انقدر که گریه کرده بودم بنده خدااا دلش بدجور برام می سوخت .ببین باورت نمیشه گریه می کردممم میکردم به یه حدی می رسیدم دیگه نفس نداشتم و به حالت بی حسی و بی رمقی می رسیدم و چشامو می بستم و دیگه قدرت تحرک نداشتم و حتی توان حرف زدن نداشتم دیگه هیچی .هیچیه هیچی هااا.
بعد گاها خودم دلم به حالم می سوخت .
می گفتم واقعا اون چجوری دلش اومد با منی که عاشقش بودم این کارو بکنه .بعد انقدر عصبی می شدم میومد فریاد می زدم می گفتمم شماااها نذاشتین ولی واقعیت اینه اون نخواست چون می تونست کمی بیشتر بمونه مطمئنم اوکی می شد .
خلاصه یه روز روانپزشکه دوربین مداربسته مطبشو که فیلم بی حال شدنمو گرفته بود و از حال رفتنم موقع بی قراری کردن و رفت و تو یکی از جلسات مشاوره بهم گفت بیا قبل از این که مشاوره رو شروع کنیم یه چیزی نشونت بدم .اوکی؟
گفتم باشه .
گفتم حتما می خواد یه کلیپ فلسفی یه چیز انگیزشی یا یه مطلب اموزنده حال خوب کن نشونم بده امااا نه این نبود.
تلویزیونو که روشن کرد و فیلمو که گذاشت پخش بشه دیدم خودمم.
گفتم دختر جان اینو برای بار اوله دارم انجام می دم .بیا با هم به عنوان یه شخص ثالث تماشاش کنیم .
گفتم باشه .دیدم من فقط تو صحبتام گفتممم محمد و محمد و محمد و گریه می کنم از اون و دوست داشتنش می گفتم و از این که چقدر عاشقشم .
بعد همچنان گریه می کردم و هر چقدر که می رفت جلوتر بی تاب تر می شدم و بیشتر اشک می ریختم و صدای هق هق کردنامو می شنیدم و حتی باورت نمیشه صدای ضربان قلب بالامو می شنیدم و حتی گریه هام اوج که گرفته بود یهو سرمو و تکیه دادم به مبل و از حال رفتم .بنده خدا روانپزشکه دویده بود منشیشو صدا زده بود اب آورده بودن ریخته بودن رو سر و صورتم که به حالت عادی برگشتممممم.
اونجااا همراه فیلمم گریه می کردم خودم .خیلییی اونجااا دلم برا اون ادم سوخت .وقتی تموم شد بهم گفت می بینی ؟
به چه روزی افتادی؟
تا به حال از بیرون به خودت نگاه نکرده بودی نه؟
که چقدر ترحم برانگیزی .چقدر ....
حالم بد بود میگفتم چرااا نگاه کردم .
گفتمم خیلی دلم می خواد تموم شه .دوره های سوگمو بااون شروع کردم تموم که شد گفت حالا چی؟
باز هم همون ادم بودم .
یهووو دیدم پا شده رفته شهرشون و زنگ زده که اینجام شماره تماس و ادرسشو بدم برم دم در خونشون دو کلام مرد و مردونه باهاش حرف بزنم .
گفتم چی؟
گفت می خوام در حقت برادری کنم .
گفتم نیاز نیست مگه از من پرسیدین رفتین؟
با بیچاره یه جوری برخورد کردم که خجالت کشیدم.
بنده خدااا گفت چرااا ؟
بزار باهاش حرف بزنم.
گفتم اون اگه قرار بود برگرده با التماسای خودم بر می گشت .
رفتن شما دم در خونشون فقط وجهه اونو پیش خانواده اش خراب می کنه و اون ادمو ناراحت .زنگ زدن شما به اون رو نمی خواام.
من چرا دارم می سوزم ؟
به خاطر خواسته اون .
خلاصه با بنده خدا جوری برخورد کرده بودم خجالت می کشیدم برم بازم مطبش .
خلاصه بیچاره برگشته بود می گفت دختر تو جوری حالت بده که واقعا دلم کباب شد و گفتم برا خدا یه سر برم و شاید خیر باشه.
اوووووف.
چی بگم عزیزم.
واقعا وحشتناک بود .
روزهای بدی رو پشت سر گذاشتم حالا نه این که گریه نکنم چرا انگار تو قلبم یهتیکه بزرگ نیست کنده شده بدجورم درد می کنه .
ولی مجبورم تحمل کنم .
مجبورممممم.
سلام خواهرجونی
اکیدا توصیه میکنم دوره سوگ عاطفی بگذرونی.
برو تو کانال اقای محمدی توی ایتا تا ببینی چقدرا عاشق بودن و الان در کمال ناباوری اروم شدن و فارغ...برو و دوره سوگ عاطفی رو بگذرون نهایتش سه تا شش ماه هست ولی بعدش ان شاء الله میتونی بری و با ادم خودت ازدواج کنی و اون حجم از عشق دیگه دوی قلبت سنگینی نکنه
اگه خواستی تو گوگل سرچ کن سوگ زده های ازدواج آقای محمدی
اینم کانال اصلیشونه https://eitaa.com/mohammadi2i