محمد من اومدم پیشت و از دور نگات کردم فقط
محمد من با دیدن عکست روی صفحه گوشی مامان مهری جان تازه ای گرفتم.
اما اون جمله ات که داری وارد رابطه میشی ....
خدایا کمکم کن.
خدایا به دادم برس.من واقعا نمی دونم چه غلطی باید بکنم.
محمد اومدم قم و از دور نگاهت کردم نیومدم جلو چون ترسیدم بازم باهام دعوا کنی و تندی کنی بهم .
از دور تماشات کردم تو یه ماشین نشستمو اشک ریختم.
فقط .
محمد جانم خیلی دوستت دارم.
با یه کاروان اومدم حرم زیارت بی بی .
بدون این که کسی بفهمه یه ماشین گرفتم و اومدم به آدرست انقدر منتظر موندم تا بیای رد شی و ببینمت .
حالم بدون تو خیلی بده
خیلی دوستت دارم.
تازه برگشتم محمد جانم.
محمد جانم .
بیش از حد دوستت دارم.
خدایااااا چیکار کنم.
دو سه بار درب ماشینو باز کردم بیام جلوت به پات بیوفتم زانو بزنم منو ول نکنی .
ولی دوباره درب ماشینو بستم .
جوری اشک از چشام میومد راننده گفت خانوم می خوای برم صداش کنم؟
گفتم نه.
گفت عاشقشی؟
گفتم آره.
گفت می دونه؟
گفتم آره.
گفت پس چرا جلو نمیری؟
گفتم چون اون دیگه دوستم نداره .
و شروع کردم بی صدا گریه کردن.
بعدشم که رفتی خونه یه کم موندم پیاده شدم یواشکی با چادر صورتمو گرفتم بو کردم خیابونو عین دیوونه ها که شاید بوی عطرت تو کوچه وخیابون باشه .
بوت میومد.
برگشتم تو ماشین و هق هق گریه می کردم .
هیچ جا رو نمیشناختم .
رانندهه گفت خانوم می خوای برم التماسش کنم که بهت نگاه کنه؟
تو قیافه قشنگی داری ها.
گفتم نه نمی خواممم.می خوام که به حال خودم باشم.
کرایه رو دادم و ازش خواستم منو به حرم برم گردونه .
ای خدااااااااا.
خدا جونم خیلی دوسش دارم.
- ۰۴/۰۱/۲۶